سلام دوساااااااااااااااااااااااااااااام
اولین چیز این که نظر بذارین حلالتون نمیکنم کسی بیاد رد شه
ودومین چیز این که خیلی خوش اومدید بفرمایید تو دم در بده هوووووووووی عمو اول بانوان بفرمایید.................
قطره دلش دریا میخواست ، خیلی وقت بود كه به خدا گفته بود.
هر بار خدا میگفت : از قطره تا دریا راهی است طولانی ، راهی از رنج و عشق و صبوری ، هر قطره را لیاقت دریا نیست.
قطره عبور كرد و گذشت ، قطره پشت سر گذاشت .
قطره روان شد و راه افتاد و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت.
تا روزی كه خدا گفت : امروز روز توست ، روز دریا شدن ، خدا قطره را به دریا رساند ، قطره طعم دریا را چشید ، طعم دریا شدن را اما...
روزی قطره به خدا گفت : از دریا بزرگتر ، آری از دریا بزرگتر هم هست ؟
خدا گفت: هست.
قطره گفت : پس من آن را میخواهم ، بزرگترین را ، بینهایت را.
خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بینهایت است.
آدم عاشق بود ، دنبال كلمهای میگشت تا عشق را توی آن بریزد ، اما هیچ كلمهای توان سنگینی عشق را نداشت ، آدم همه عشقش را توی یك قطره ریخت ، قطره از قلب عاشق عبور كرد و وقتی كه قطره از چشم عاشق چكید ، خدا گفت : حالا تو بینهایتی ، چون كه عكس من در اشك عاشق است .
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ...کلاس ادبیات معلم گفت: ... فعل رفت را صرف کن!... رفتم ..رفتی. رفت.. ساکت میشوم میخندم !... ولی خنده ام تلخ میشود،... استاد داد میزند خوب بعد ادامه بده و من میگویم: رفت... رفت... رفت ... و دلم شکست، غم رو دلم نشست، رفت شادیم بمرد، شور از دلم ببرد ،... رفت ..رفت ..رفت... و من میخندم و میگویم... خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است ... کارم از گریه گذشته است به آن میخندم
من یاد تو را تا کردم و لای آن کتاب حافظ روی طاقچه که تو به من هدیه کرده بودی پنهان کردم …
آری خوب می دانم که دیگر نیستی ولی چه کنم که همه ی فال هایم تا ابد بوی تو را خواهند داد ؟!
.
.
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ، آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛ هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را … روزی که دروغ میگوید ، روزی که دیگر دوستم ندارد ، روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد و روزی که عاشق دیگری می شود !
.
.
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد ؛ به شب آدم اما …
.
.
گاهی اوقات بی قانونی عجب بیداد می کند در عاشقی …
یکی دور می زند اما دیگری باید جریمه شود !
.
.
چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن !!!
.
.
ساعت هم مثل ضربان قلبم با رفتنت از کار افتاد …
.
.
تکلیفم روشن شد ؛ خاموش میشوم شیرینم …
فرهاد وار اینبار باید به جای کوه ، دل بکنم !
.
.
“بی خبری” بی پایان ترین خبری است که از تو میرسد این روزها !
هوس بازان کسی را که زیبا میبینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می ببنند
لذت عشق ؛ زمانی که آن را نثار میکنید بیشتر از زمانی است که دریافتش میکنید!!! قلب سرزمین عجیبی است. زیرا هم زادگاه عشق است هم آرامگاه آن.
این دیده نیست، لایق دیدارِ رویِ تو
چشمی دگر بده ، که تماشا کنم تو را ...
دعا پشتِ دعا برای آمدنت ،
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت ،
دل درگیر ، میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
سرد است و یخ زده ،
دلهای غم زده ؛
مولای من بیا ،
خورشیدِ صادقه .
می نویسم که شب تار، سحر می گردد
یک نفر مانده از این قوم، که برمی گردد...
آقا
من اصلِ انتظار تو را برده ام زِ یاد
با انتظارهای فراوانم از شما ...
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ...
تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟
تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟
در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم
بگذار خاک پای تو را توتیا کنم
امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!
من آمدم به درگه تو التجا کنم
با این زبان الکن و این طبع نارسا
هر جا روم برای ظهورت دعا کنم
جبریل مفتخر به گدایی کوی توست
لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم
با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم
شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟
سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟
برایــش صــادقـانه مـی نویـســم،
بــرای آنکه بـاید بـاشد و نـیـست ...
روزی هزار بار دلت راشکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار این تویی که رسیدی و در زدی
هربار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام
ای که دائم به جهان منتظر منتظری
گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری
روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی
در فراقش غم دل داری و اشک بصری
فرض کن، حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
دیده ای هست تو را قابل دیدار امام
می توانی تو به خورشید جمالش نگری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت
داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات
داری از بهر ارائه سند مختصری؟
ور بپرسد عملت چیست ز بگذشتن عمر
در عملکرد تو باشد عمل معتبری؟
برده ای نان و غذا بهر مساکین یک شب
یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟
در پی امر به معروف و نهی از منکر
بوده ای بهر محبان ولایت سپری؟
هیچ گه داشته ای بهر ظهور حضرت
ناله نیمه شب و ذکر دعای سحری؟
آن چنان هست که افسرده و غمگین نشوی
گر بگیرد " سِمت تو" بدهد بر دگری؟
داری آمادگی آنکه اگر حضرت خواست
از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟
واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران
می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری ؟
گر از این جمله که گفتم همه را دارایی
خوش به حال تو که خود ساخته و منتظری
ور از این گفته تو را هست قصوری بیگی
توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری
نصرت الله بیگی درباغی
سخت است ولی مولا، خوب است نمی آیی
دلتنگ توام اما خوب است نمی آیی
یک کوفه فریب و غم،
یک شام پر از محنت
آیی تو شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک نیمه ی شعبان را در فکر تو می مانند
از فکر روی فردا، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ذکر همه ی مردم
بنگر به دل آنها، خوب است نمی آیی
پیش نظر بعضی حاجت بدهی خوبی
اما نه برای ما، خوب است نمی آیی
یک شام سه شنبه را در کوی تو می آیند
اما دلشان اینجا، خوب است نمی آیی
سرداب تو مخروبه، قبر پدرت ویران
شهر تو پر از اعداء، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم، می سوزی و می سازی
ای منتقم زهرا، خوب است نمی آیی
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد
آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم
عشق مثله دست زدن به آتیشه پس تاوقتی جراتشونداری بهش نزدیک نشوولی وقتی رفتی تودستات نگهش دار حتی اگر دستاتو سوزوند
اگرتنهاترین تنها شوم بازهم خداهست
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
.: Weblog Themes By Pichak :.